اولین حاکم زن شیعه در ایران
سرآغاز قدرت سیاسی خاندان «باوند» در طبرستان را می توان به زمان اسپهبد قارن باوندی (قرن سوم هجری) مربوط دانست. از این زمان، آنان را «ملک الجبال» لقب دادند. شیرین دختر رستم بن شروین بن رستم بن قارن بود. «نام او شیرین بود بنت سپهبد [رستم بن [شروین، و نیاکان سیده همه پادشاهان طبرستان و دیلم بودند». فخرالدوله، از شاهانال بویه در ارتباط با خاندان «باوند»، با شیرین ازدواج کرد و او سیده خاتون لقب گرفت.
محمود غزنوی در مدتی که ملکه سیده خاتون زمام کارها را در دست داشت، اندیشه تسخیر ری را داشت و یک بار با نامه و پیام از وی درخواست کرد تا در ری خطبه و سکه به نام سلطان کند اما جواب سنجیده وی، او را ازین درخواست خویش منفعل کرد و از اندیشه درگیری با پیرزنی که شکست از او مایه رسوایی بود و پیروزی بر او هم چنانکه خود وی در جواب سلطان خاطر نشان کرده بود، افتخاری نداشت، منصرف کرد. اما
زمانی که شوهر او فخرالدوله دیلمی در قلعه طبرکدرگذشت سیده خاتون جانشین او شد و بر بخشی از مناطق شمالی و مرکزی ایران از جمله ایالت ریفرمانروایی کرد. فرزند آنها ابوطالب رستم، لقب مجدالدولهگرفت.
جنبههای مثبت شخصیت سیده خاتون در ابعاد فرهنگی، مذهبی، سیاسی و مدیریتی مورد توجه مورخین قرار گرفتهاست. عنصر المعالی درباره سیده خاتون مینویسد: «زنی ملکزاده و عفیفه و زاهد بود.» آنچه سیده خاتون را بیش از هر چیز دیگری مورد توجه مورّخان قرار داده، نقش سیاسی او در دوره حکومت همسرش فخرالدوله و فرزندش مجدالدولهاست. فخرالدوله در طول دوران اولیه حکومتش، بر اندیشه سیاسی و مدیریت صاحب بن عباد، وزیر مشهور شیعی مذهب، متّکی بود و پس از مرگ صاحب در 385 هجری، سیده خاتون سمت مشاورت شاه را بر عهده گرفت. هرچند امور دربار و دیوان به دو تن ار کارگزاران سپرده شد، ولی سیده خاتون بر آنان نظارت مستقیم داشت و در واقع، فخرالدوله این بار در امور سیاسی و مدیریتی به سیده خاتون تکیه کرد. نظارت سیده خاتون به امور سیاسی محدود نمی شد. او بر امور مالی نیز نظارت کامل داشت و کلید خزاین فخرالدوله تا هنگام مرگ در اختیار سیده خاتون بود. به گواهی تاریخ، او بهتر از فخرالدوله مملکت را اداره میکرد و در حفظ و توسعه آن موفق بود. پس از مرگ فخرالدوله در 387 هجری، سیده خاتون فرزندش ابوطالب رستم مجدالدوله را جانشین پدر کرد. پسر دیگرش، ابوطاهر شاه خسرو، ملقب به شمسالدوله، را نیز به حکومت همدان فرستاد و حکومت اصفهان را به پسر دیگرش ابوشجاع بویه عین الدوله، که هفت ساله بود، سپرد. به همین علت، سیده خاتون از آن پس «امّالملوک» لقب گرفت. سیده خاتون با توجه به سن کم فرزندش، مجدالدوله و با برخورداری از حمایت برادرش، اسپهبد طبرستان، امور حکومت ری، یعنی حکومت شاخه جبال آل بویه را در دست گرفت. سیده خاتون بر تمام امور حکومتی مسلّط بود. دستورهای حکومتی با صلاحدید او صادر می گردید. ابن اثیر مینویسد: «مادر مجدالدوله همچنان فرمان میراند و نامه شهریاران بدو میخواندند و او بدیشان پاسخ میفرستاد.»
مجدالدوله دیلمی در هنگام خردسالی به امارت ری نشست و اوقات خود را بیشتر در مطالعه و تفریح به سر میبرد و امارت واقعی تمام قلمرو او و برادرش شمسالدوله در حقیقت به دست ملکه سیده خاتون بود، با این حال مجدالدوله یک بار در سال 397 قمری در همان سالهای کودکی به تحریک اطرافیان بر ضد مادر برانگیخته شد. سیده خاتون با اقتدار تمام و با کسب حمایت از مقتدران محلّی، که با آنان رابطه خویشاوندی نیز داشت، توانست شورشهای فرماندهان سپاه و توطئه کارگزاران دیوانی و درباری را فرونشاند. به قول عتبی، او «کافله ملک بود.» نقش فعّال او در مسائل سیاسی و نظامی دوره مجدالدوله تا آنجا پیش رفت که وقتی پسرش، مجدالدوله، به کوشش وزیرش سعی در کوتاه کردن دست سیده خاتون از امور حکومتی داشت و برای این منظور حمایت بعضی از سرداران سپاه را نیز کسب کرده بود، سیده خاتون به یاری بدرحسنویه، حاکم دینور کرد، ریرا تسخیر کرد و مجدالدوله را برکنار نمود و برادرش شمسالدوله را به جای او نشاند. چندی بعد با او دوباره بر سر مهر آمد و او را به امارت ری بازگرداند و شمسالدوله را به همدان فرستاد. به گفته عتبی، مادر مجدالدوله معتضد به کثرت اقارب و شوکت عشایر [بود] و از سر تحکّم و تغلّب در حل و عقد و امر و نهی ملک با لشکر دیلم سخن میراند و میان او و مادر بدین سبب وحشت افتاد». هرچند سیده خاتون بلافاصله پس از مدتی کوتاه ـ چون شمس الدوله را نسبت به مجدالدوله سرکشتر یافت ـ مجددا حکومت را به مجدالدوله باز گرداند، اما مسلّما این نوع تغییرات سیاسی، آن هم با سرعتی اینچنین، نیاز به اقتدار سیاسی و حمایت نظامی و درایت و کیاست فوق العاده داشت که سیده خاتون آن را دارا بود. گردش امور درباری و دیوانی به دست یک زن در ایران دوره اسلامی تا زمان سیده خاتون سابقه نداشت و او یک زن شیعی مذهب بود که با تدبیر سیاسی، قلمرو وسیعی از ایران را تحت سلطه گرفته بود و بر آن حکومت می کرد. مهمترین نقش سیده خاتون در حکومت شاخه جبال آل بویه، حفظ قلمروش از تهدید و حملات نظامی قدرتمندترین امیر منطقه در آن زمان، سلطان محمود غزنوی، بود. سلطان محمود غزنوی، که همزمان با حکومت مجدالدوله و مادرش، فتوحات بسیاری در خراسان و هند و غزنه داشت، در ادامه توسعه طلبیهای خود به جانب ری کشیده شد و از سیده خاتون خواست تا نسبت به او اعلام اطاعت کند و در صورت استنکاف، او را تهدید به لشکرکشی به ری نمود. پاسخ سیده خاتون حکایت از تدبیر سیاسی او داشت و همین جواب مانع پیشروی سلطان محمود در آن زمان به ری گردید.
عنصرالمعالی مینویسد:
سیده خاتون جواب داده بود: «تا شوی من زنده بود مرا اندیشه آن بود که تو را مگر این راه بود و قصد ری کنی. چون وی فرمان یافت و شغل به من افتاد، مرا این اندیشه از دل برخاست، گفتم: محمود پادشاهی عاقل است، داند که چون او پادشاهی را به جنگ زنی نباید آمدن. اکنون اگر بیایی خدای آگاه است که من نخواهم گریخت و جنگ را ایستاده ام، از آنچه در دو بیرون نباشد: از دو لشکر یکی شکسته شود؛ اگر من تو را بشکنم، به همه عالم نویسم که سلطان محمود را بشکستم که صد پادشاه را شکسته بود، مرا هم فتحنامه بود و رسد و هم شعر فتح [و اگر تو مرا بشکنی چه توانی نوشت؟ گویی زنی را بشکستم؟ تو را نه فتحنامه رسد و نه شعر فتح] که شکستن زنی بس فخر نباشد؛ گویند که سلطان محمود زنی را بشکست».
محمود با پاسخ مدبّرانه سیده خاتون قانع شد و تا او زنده بود به ری لشکر نکشید. هرچند بیهقی، مورّخ دوره غزنویان، به گونه ای دیگر به قصد محمود غزنوی برای فتح ری در زمان سیده خاتون اشاره کردهاست و به نقل از خواجه احمد می نویسد:
«امیر ماضی در خلوت با من حدیث ری بسیار گفتی که آنجا قصد باید کرد و من گفتمی: رأی، رأی خداوند است که آن ولایت را خطری نیست و والی آن زنی است. بخندیدی و گفتی: آن زن اگر مرد بودی ما را لشکر بسیار بایستی داشت به نیشابور».
، ولی اینها از ارزش تدابیر سیده خاتون در حفظ قلمرو حکومتی همسر و فرزندش چیزی نمیکاهد. با مرگ سیده خاتون در 419 هجری، ضعف مجدالدوله آشکارتر شد و چون سپاهیان با او راه مدارا در پیش نگرفتند، نامه ای به سلطان محمود نوشت و از او دعوت کرد تا به ری آید. سلطان محمود در همان سال به ری لشکر کشید و آن را فتح کرد. مجدالدوله دستگیر شد و به قتل رسید و شاخه جبال حکومت آلبویه پس از سیده خاتون دوام نیاورد. محمود کتابخانه معروف ری را به آتش کشیده و صدها نفر از اندیشمندان و متفکران آنجا را به جرم زندیق و ملحد بودن به دار آویخت.
منابع تاریخی اشاراتی نیز به خدمات فرهنگی سیده خاتون دارند؛ از جمله انتخاب استادان صاحبنام و عالم برای فرزندش مجدالدوله. احمد بن فارسی همدانی، عالم لغوی، از جمله استادان مجدالدوله به شمار میرفت. سیده خاتون علاوه بر مسائل سیاسی، چون مادری دلسوز، زمینه آموزشهای مذهبی و علمی را برای فرزندش مجدالدوله فراهم آورد. مجدالدوله با کیاست و درایت مادر، در محضر استادان دانشمند و شیعه مذهب از فلسفه و کلام بهره گرفت. ابوعلی سینا، دانشمند و فیلسوف نامی ایران، نیز مدتی از عمرش را نزد سیده خاتون و مجدالدوله گذراند. او، که نزد سامانیان به امر مطالعه و تحقیق مشغول بود، با قدرت یافتن محمود غزنوی و مخالفت او با شیعیان، مجبور شد از خراسان خارج شود. پس در فرار از مقابل سپاهیان غزنوی و ضعف بسیاری از مخالفان محمود غزنوی به ری رفت و به خدمت سیده خاتون و مجدالدوله رسید و مورد لطف و محبت آنان قرار گرفت و ایشان چون حالات نفسانی او را شنیده بودند، در تعظیم او کوشیدند. کتابخانه مجدالدوله چنان غنی بود که ابن سینا، فیلسوف معروف شیعی مذهب، مدتها در دربار او اقامت کرد و از کتابهایش، که بیشتر در علم نجوم و حکمت بود، استفاده کرد.
شهرت سیده خاتون تنها بخاطر عدل و انصاف، کفایت و خوشنامی و یا زن بودنش نیست، همچنین به سبب جواب دندان شکنی که در مقابل دعوت تهدید آمیز سلطان محمود غزنوی به وی میدهد نیز میباشد. روایت است سلطان محمود وقتی که بیشتر شهرهای ایران را گرفت؛ چند بار در صدد گرفتن ری برآمد ولی هر بار سیده ملک خاتون به لطائف الحیل متوسل شد و محمود را بطریقی از این کار منصرف ساخت. تا اینکه محمود سرانجام مصم شد ملک ری را از سیده ملک خاتون بگیرد و در این زمینه به او نامه ایی نوشت. سیده ملک خاتون برای وی پیغام داد که این کار از دو حال بیرون نیست یا آنکه تو در این نبرد پیروز خواهی شد یا من، اگر تو پیروز شوی که چندان قدر و بهائی نداری، زیرا همه گویند محمود زنی را شکست داد، و اگر من فاتح شوم آبرو و حیثیت تو بر باد خواهد رفت و همگان گویند محمود با آن همه خدم و حشم از زنی بیوه شکست خورد. پس از مرگ سیده ملک خاتون درشهر ری، فرزندش رستم ملقب به مجدالدوله دیلمی به حکمروایی رسید و وقتی از دفع توطئه امرای دیلمی عاجز ماند، از سلطان محمود یاری خواست. سپاه محمود این بار به بهانه اعانت به وی به ری آمد، مجدالدوله را دستگیر نمود و به هندوستانتبعید کرد و به حکومت ال بویهدر ری خاتمه داد. محمود ری را تسخیر کرده، کتابخانه معروف ری را به آتش کشیده و صدها نفر از اندیشمندان و متفکران آنجا را به جرم زندیق و ملحد بودن به دار آویخت.
آرامگاه سیده ملک خاتون واقع در جاده خاوران تهران که به زیارتگاه امامزاده سیده ملک خاتون معروف است هرساله مورد بازدید هزاران نفر قرار میگیرد.
در خصوص بقیه خاندان باوند در موتور جستجوی گوگل تحقیق کنید
یاعلی
|
نظر