یه ضرب المثل هست که میگه (توبه گرگ مرگه) از این جهت این مثال به ذهنم خطور کرد چون شواهد زیادی برای این مثال تو ذهنمه که اگر یادتون باشه تو مطلب دلتنگی یاران در بند با اون مثالا گوشزد کردم که نکنه دادگاه عوامل فتنه لوس بشه و (شد یا نشد ؟) قضاوت با شما خلاصه دیدیم که پشیمان ترین متهمین (اقای عطریانفر) در ختم پدر اقای عبدالله نوری دهانش در گوش کسی بود که به واسطه هدایت های او فتنه گران گوش دنیا را کر کردند که در ایران تقلب شده و....(موسوی خوئینی ها)

اما مطلبی که این روز ها در رسانه ها زیاد به ان توجه میشه رای دادن اقای سید محمد خاتمی است. اتفاقی که نشان از اختلاف عمیق در جریان فتنه دارد و اعلام مرگ رسمی فتنه گران و تمام ان جنبشی است که مورد حمایت اسرائیل و امریکا و بهاییت است تا اینجای قضیه درست. اما اینکه ایا این شرکت در انتخابات نتایج مثبت دیگری هم دارد یا نه_ مثل این است که در بازی فوتبال صعود یک تیم به جام جهانی مسجل شده باشد ولی هنوز یک بازی و سه امتیاز باقیست و کسب این امتیاز یا عدم کسب ان نتیجه ای در روند این صعود ندارد و ان تیم صعود کرده است. اما یک توصیه به گزارشگران این بازی فوتبال دارم و اینکه فراموش نکنید که ما صعود کردیم و مردم بدون اطلاع از حضور اقای خاتمی در عصر تمدن ها در دهکده ای در دماوند و یا استماع کلمات سخیف اقای ها..می، در این حجم وسیع در انتخابات شرکت کردند و ثابت کردند که با ولایت تا شهادت هستند. پس ما هیچ عجله و نیازی برای بازگست اقای خاتمی نداریم ، بگذارید ایشون با ارامش کار خودشو بکنه و اگر در رسانه ملی حاضر شد و از تمام ملت ایران عذر خواهی و از تمام افراد و جریان های بر انداز اعلام برائت کرد اونوقت میتونه به عنوان یکی از مسئولین گذشته در (رختکن ورزشگاه)قرار بگیره

که اگر یه کفش دزد تو مسجد توبه کنه دیگه امام جماعت نمیشه ولی میتونه تو مسجد نماز بخونه و البته ما هم فراموش نمیکنیم که ایشون پسر کدوم پدره و دخترشم فاجعه  نبوده.

البته اقای خاتمی عادت دارن هر وقت جریانی به پایانش نزدیک بشه اعلام برائت میکنن مثل پیکاری نامیدن هم قطارانشان در پایان دولت اصلاحات و این رای هم یعنی پایان فتنه و ها..می.

با سلام مجلس ششم ضربات سنگین و مهلک و پیاپی بر نظام ما در برهه خودش وارد کرد که قصد بیان و یا ریشه یابی ان مسائل را ندارم و فقط این را میگویم که علتش رهبری واحد و منسجم از بیرون و اتحاد و همدلی منافقان از درون بود که ان مسائل را رقم زد فقط یک نکته را متذکر میشوم و اینکه حضرت اقای مصباح یزدی مدتها بود که مردم را با خبر از فتنه ای میکردند که بسیار پیچیده و مهلک خواهد بود و خدا خیرشان دهد ولی من از ایشان یک درخواست دارم و اینکه مراقب باشند تا اتش این فتنه با ندانم کاری دیگران به نام ایشان شعله ور نشود زیرا که از این انشقاق عظیم و اسفناک اصولگرایان خدای ناکرده دود غلیظی به چشم مردم خواهد رفت . و یک نمود عینی که اکنون در جامعه میبینیم تحلیل مردم مبنی بر بی ثباتی گفتمان اصواگراییست و نمود قطعی و بعدی ان هم عدم اتحاد جریان اصولگرایی در درون مجلس خواهد بود و این یعنی شکست.

و راه حل تبدیل این شکست به پیروزی اتحاد زعمای قوم (ایت الله مهدوی کنی و ایت الله مصباح یزدی)  است که اگر این اتحاد حاصل نشود گفتمان اصولگرایی از هم اکنون بازنده میدان است حتی در صورت پیروزی قطعی در انتخابات

به بهانه حرفهای چند روز قبل رهبر در دیدار با نخبگان و حالتی که تابحال کم از ایشون دیده بودیم این شعر رو براتون نقل قول میکنم

                                                 به نام خدای سربداران علی        

 ای قلم از قدرتی غالب بگو    

از علی ابن ابیطالب بگو

از علی مرد سیاست مرد دین 

از علی تنها ترین مرد زمین

چون شبیه او نباشد هیچ کس              

از علی باید سخن گفتن و بس

درگلوی شیعی ات فریاد ار                 

غربت مولا علی را یاد ار

این حقیقت ازازل باشد عجیب             

هرکه میگردد علی باشد غریب

غربت مولا علی ارث علی است          

اه دنیا این سزاوار ولی است

رهبری کامل و لایق بود او               

بهترین قران ناطق بود او

عمروعاص ازکید جوید برتری          

اه و واویلا زجهل اشعری

رنج از دست خوارج بس کشید            

تیغ بر روی علی ناکس کشید

گرچه در راه جهادش چست بود          

او غمین از همرهانی سست بود

درخوارج او نفاقی دیده بود                

درسقیفه اتفاقی دیده بود

هرکه راه کیدوکین را باز کرد           

 ضربه بر اسلام را اغاز کرد

شب زمسجد بر سرچاه امدیم             

 زان علی تا این علی راه امدیم

ثلمه ها افتاد یک یک اتفاق                

رنج ها دیدیم در راه نفاق

استخوانی درگلو داریم ما                 

کربلا را روبرو داریم ما

ادامه در صفحه بعد شماره 2

به بهانه حرفهای چند روز قبل رهبر در دیدار با نخبگان و حالتی که تابحال کم از ایشون دیده بودیم این شعر رو براتون نقل قول میکنم

                                                 به نام خدای سربداران علی   

      خدایا تا ظهور دولت یار    گل پیغمبر مارا نگه دار

 سه چند روزه که بوی گل نیومد                                    صدای چهچه بلبل نیومد                  

شکر خدا دادگاه ها هم که برگزار ن-شد و بذار بریم از عقب تر .

انتخابات برگزار شد و دیدید که نقشه از قبل طراحی شده اقایان که از اول انقلاب به دنبال اجرای ان بودند به اجرا در امد ولی باز هم شکست خورد چون ملتی که به فرمان امامش سر بدهد ذلت نخواهد دید . ولی این اقایان متوجه نبودند چون اصلا از این ملت نبودند . بگذریم چون گذشت و عده ای از حضرات دستگیر شدند و( داد گاه ها هم که برگزار ن-شد) و درست همانطور که انتظار میرفت اجرا شد. یعنی دقیقا مثل مدل های مشابه قبلی ،چون این اقایان 3مدل موفق داشتند یعنی برادران عزیز کرباسچی ، عباس عبدی و کیان تاج بخش که بهتر بگیم اقا کیان چون اینطور که بوش میاد پس از گذراندن دوران حبس دوباره در کودتاهای بعدی ایشون را خواهیم دید . و اگر هم به اخرین دفاعیه اقای کرباسچی در دادگاه شهرداری اش نگاه کنید از این اقایان سوزناک تر بود .( چون این اقایان خود را پیستون_ اچار سر سیلندرو قالپاق های انقلاب نامیدند ) پس جای شهدا کجاست ، خدا میداند.

ولی اقای کرباسچی خودش را سرباز انقلاب و امام مینامید و بقیه اقایان هم که خودتان باید یادتون باشه . و این حضرات هم دفاعیاتشان تلفیقی از این 3مدل بود تا حدی که من خودم را سرزنش میکردم که ای کاش پشت سر این اقایان حرکت میکردیم . ولی حقیقت این بود که این اقایان مثل کسی بودند که با خودروی خودش در حال حرکت بود و سرهنگ از راه رسید و خودروی این فرد رو متوقف کرد البته به جرم سبقت غیر مجاز و سرعت غیر مجاز و حرکت مارپیچ و این راننده کهنه کارهم قبل از این که سرهنگ حرفی بزند خودش به همه این مسایل اعتراف کرد البته یه چیزهایی هم خودش اضافه کرد ولی اصرار و التماس کرد که سرهنگ جان بذار برادرم ماشینو ببره چون زندگی ما از این ماشین میگذره و اگر خواستی منو حتی زندانی هم بکن و سر هنگ هم دلش سوخت و گذاشت تا برادر ماشین رو ببره غافل از اینکه 100کیلو هروئین تو ماشین بود و جرمش اعدام . ولی اگر سرهنگ ، سرهنگ صادقی بود به هیچ وجه اینطوری نمیشد ....

حالا این اقایان هم چنان در دادگاه  چهچه زدند که همه سرمست شدند، ولی ای کاش کار به همین جا ختم میشد ولی نه دیدیم که یکی گل و اون یکی گلاب شد و بعد هم حتما ما که باید نقش اون پسرک بد بخت گل فروش رو بازی کنیم و باز چند سال بعد دوباره بازی بخوریم و این دور ادامه پیدا کنه (دور چون با عاشقان افتد تسلسل بایدش) .

انشا الله خدا همه  رو به راه راست هدایت کنه