سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
زندگینامه شهید حسین (شاهرخ)باوند
نویسنده : روح الله عماد
تاریخ : سه شنبه 91 مرداد 3
زمان : ساعت 11:14 عصر

 

 شهید حسین باوند

بسم رب الشهدا و الصدیقین

 

 

به بهانه قلم حاج حسین شریعتمداری

 

شهید  حسین باوند در اسفند ماه سال 1336در شهر تهران دیده به جهان گشود. 

دوران کودکی و نوجوانی خود را در محیطی مذهبی و در کنار اعضای خانواده گذراند. در سن 11سالگی پدر را ازدست داد. 

او از زمان تکلیف مقید به نماز و روزه بود و بنا به قول نزدیکانش از 16سالگی همیشه با وضو بود و نظرش این بود که نباید بدون وضو از دنیارفت.

او همزمان با تحصیل در همان سال فعالیتهای سیاسی-اسلامی خود را در خط امام (ره)و با شناخت و اگاهی کامل اغاز کرد. وقتی در دبیرستان علوی تهران درس میخواند خط فکری انجمن حجتیه را از بین بعضی دانش اموزان شناسایی و ان راباطل اعلام نمود. 

پس از اخذ دیپلم به سربازی رفت و در سپاه ترویج ابادانی خدمت میکرد تا اینکه به فرمان امام(ره)از خدمت فرار کرد. در دوران سربازی با برادران متعهد چیذر و شرق تهران در ارتباط با جریانات انقلاب و خط امام(ره)بیشتر اشنا شد و به همین خاطر تا پیروزی انقلاب در تظاهرات و راهپیماییها شرکت مستمر داشت و علیرغم پذیرش دانشگاه در فرانسه به علت وقوع انقلاب از رفتن منصرف شد. 

در سال 58در تشکیلات مرکزی هیئتهای پاکسازی مشغول به کار شد. هدف او از این کار نفوذ در تشکیلات باندی بنی صدر با هدایت شهید مظلوم بهشتی و شهید رجایی بود. بدین صورت که حسین تمامی اخبار و اطلاعات را توسط شبکه منابع حزب اللهی (که خود نفوذ داده بود) کسب و به شهیدان بهشتی و رجایی میرساند. 

در سال 59نیز به منظور راه اندازی بخش سیاسی در جهاد مرکز مشغول به کار شد. 

از مهمترین اقدامات وی در دولت بنی صدر این بود که در اردیبهشت ماه سال 60 متوجه شد که مدیر کل کنسولی وقت وزارت امور خارجه اسناد مهمی را در اختیار فضلی نژاد (مشاور بنی صدر) قرار میدهدو او انها را از وزارت خارجه به بیرون منتقل میکند. حسین درست زمانی که فضلی نژاد قصد داشت اسناد مهمی را از وزارتخانه خارج کند ترتیب دستگیری اورا داد و با کشف این اسناد و دستگیری متهم ، جریان بنی صدر وارد فاز جدیدی شد. 

شاهرخ از سال61 وارد اطلاعات سپاه شد و در قسمت توده مشغول به کار گردید. در ضربه ای که سپاه در 17 بهمن 61 به حزب توده زد شرکت فعال داشت و جزو افراد قلیلی بود که پس از این عملیات به صورت خصوصی به محضر امام امت (ره) جهت ارائه گزارش شرفیاب شده و امام نیز ان عنوان معروف "سرباز گمنام "را خطاب به این افراد بیان فرمودند. 

او مدتی بعد مسئول قسمت فدائیان اکثریت در اطلاعات سپاه منطقه 10شد و پس از ضربه به اکثریت،مسئول قسمت حزب توده در سپاه شد تا اینکه به علت ممانعت سپاه از حضور وی در جبهه و جهت حفظ وی ،با اصرار زیاد و تهدید به استعفاموفق شد با چند نفر از همکارانش به جبهه ها عزیمت نماید. 

حسین بالاخره خود را به قافله عاشقان حسینی در عملیات خیبر رساند و در پل طلائیه وقتی بچه ها به علت اتش سنگین زمین گیر شده بودند بانگ بر اورد که "بچه ها بیایید امام را امشب خوشحال کنیم " و از جا بلند شد و سایر برادران نیز به او پیوستند و با به هلاکت رساندن مزدوران بعثی پل طلائیه را تصرف نمودند؛ اما به علت پاتک سنگین عراق و دادن شهید و مجروح ،حسین و ده نفر از بچه های اطلاعات منطقه ده در منطقه مانده و بقیه را به عقب میفرستند. حسین نیز به همراه دوستانش در پگاهان صبح فردا(1362/9/12) شربت شهادت نوشیده و به سوی لقاء الله پرگشود. 

رجعت پیکر پاک این شهید پس از 14سال و در تیرماه سال 76 فضای شهر و محله اش را عطر اگین نمود. 

 

((روحش شاد و راهش پر رهرو باد))

برگرفته از مجموعه حدیث عشق(نشر سازمان حفاظت اطلاعات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی)




| نظر



Design By : Ashoora.ir