سلام
کريم اهلبيت! دست سخاوتت، زبانزد است. چه شبها که انبان به دوش، چراغ خانه يتيمان را روشن ميکردي. آفتاب نيمه شبها! آنقدر سخاوت داشتي که چنين فرمودي: «آنچه را که از امور دنيا طلب کردي و به دست نياوردي، چنان انگار که به آن هرگز فکر نکردهاي». کدام کلمه ميتواند اين همه دل بريدن از دنيا را وصف کند؟! مگر غير از تو کسي ميتواند چنين از دنيا دل ببرد؟! دل ميکني از دنيا؛ همانگونه که از سربازان بيوفايت… زهر از دست نزديکترين همسايه حرفهايت… بغض تنهايي و غربتي که دارد دامنگير دنيا ميشود، گريبانت را ميفشارد. پيراهن دلتنگيات را بر غربت دنيا ميپوشاني. نزديکترين همسايه حرفهايت، کاسهاي زهر تعارف ميکند. پيراهن سفيدت، باغچه گل سرخ ميشود، لختههاي جگر خونت گل ميکنند تا تو پرواز را آغاز کني. پرنده تنهاي امامت! کلمات، کبودي گلوي گراميات ميشوند تا غربت تو را بسرايند.....................................
حتما قرار شاه و گدا هست يادتان؛ آري همان شبي که زدم دل به نامتان؛
مشهد، حرم، ورودي باب الجوادتان؛ آقا؛ دلم عجيب گرفته برايتان…...................................................
السلام عليک يا رسول الله…http://uploadpa.com/beta/12/5yj4du4j00vepqmzl7qj.mp3