لالا، لالا، لالاييدردي که درمان ندارد؛ اندوه پنهان ندارديادت علي جان، علي جان داغ است و پايان ندارد ...تبسّم کن! همه منتظر سپيده اند؛ سپيده اي که تصوير اولين شفق را در کنار گل هاي نسترن خواهد آويخت.تبسّم کن، علي جان! مبادا شام غريبان از راه برسد و تا ابد، گلِ تبسّم بر لبانت بخشکد.